فکر کردی که نمانده دل و... دلسوزی نیست؟
یا در این قوم به جز دغدغهٔ روزی نیست؟
آن شب زمین شکست و سراسر نیاز شد
در زیر پای مرد خدا جانماز شد
قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
مادر سلام حال غریبت چگونه است؟
مادر بگو که رنج مصیبت چگونه است؟
به رغم سیلی امواج، صخرهوار بایست
در این مقابله چون کوه استوار بایست!
این روزها پروندۀ اعمال ما هستند
شبنامههای روز و ماه و سال ما هستند
قلبی شکست و دور و برش را خدا گرفت
نقاره میزنند... مریضی شفا گرفت