باید برای درک حضورش دعا کنیم
خود را از این جهان خیالی جدا کنیم
انگار که این فاصلهها کم شدنی نیست
میخواهم از این غم نسرایم، شدنی نیست
سال جدید زیر همین گنبد کبود
آغاز شد حکایتمان با یکی نبود
و کاش مرد غزلخوان شهر برگردد
به زیر بارش باران شهر برگردد
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
این چندمین نامهست بابا مینویسم؟
هر چند یادت نیست امّا مینویسم
هوای بام تو داریم ما هواییها
خوشا به حال شب و روز سامراییها