من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
ای خوشا در راه اقیانوس طوفانی شویم
در طواف روی جانان غرق حیرانی شویم
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
طلوعت روشنی بخشیده هر آیینه ایمان را
نگاهت آیه آیه شرح داده بطن قرآن را