امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
دیدن یک مرد گاهی کار طوفان میکند
لحظهای تردید چشمت را پشیمان میکند
داشت میگفت خداحافظ و مادر میسوخت
آب میریخت ولی کوچه سراسر میسوخت
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
پایان یکیست، پنجرهٔ آسمان یکیست
خورشید بین این همه رنگینکمان یکیست