آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
ای قوم به حج آمده در خویش نپایید
از خود بهدرآیید که مهمان خدایید
دل را به نور عشق صفا میدهد نماز
جان را به ياد دوست جلا میدهد نماز
این روزها چقدر شبیه ابوذرند
با سالهای غربت مولا برادرند
امروز ایلام فردا شاید خراسان بلرزد
فرقی ندارد کجای خاک دلیران بلرزد
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
بهار آمد بهار من نیامد
گل آمد گلعذار من نیامد
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
امیر قافلۀ دشت کربلاست حسین
به راه بادیۀ عشق، آشناست حسین