قسمت این بود که با عشق تو پرواز کنم
و خدا خواست که بیدست و سر، آغاز کنم
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود