هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت