زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست