هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
شرط محبت است بهجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
دوباره لرزش دست تو بیشتر شده است
تمام روز تو در این اتاق سر شده است
تا آسمانت را کمی در بر بگیرد
یک شهر باید عشق را از سر بگیرد
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست