سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود