دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
تا چند اسیر رنگ و بو خواهی شد؟
چند از پی هر زشت و نکو خواهی شد؟
از سمت مدینه خبر آورد نسیمی
تا مژده دهد آمده مولود عظیمی
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم