دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
بهنام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
ما خیل بندگانیم، ما را تو میشناسی
هر چند بیزبانیم، ما را تو میشناسی
ز آه سینۀ سوزان ترانه میسازم
چو نی ز مایۀ جان این فسانه میسازم