ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
تنت از تاول جانسوز شهادت پر بود
سینهات از عطش سرخ زیارت پر بود
همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی
چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی