رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
مهر خوبان دل و دین از همه بیپروا برد
رخ شطرنج نبرد آنچه رخ زیبا برد
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی