سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
قد قامت تو کلام عاشورا بود
آمیخته با قیام عاشورا بود
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد
او ماند که در کنار زینب باشد
رباعی گفتی و تقدیم سلطان غزل کردی
معمای ادب را با همین ابیات حل کردی