آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش