همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
کسی محبت خود یا که برملا نکند
و یا به طعنه و دشنام اعتنا نکند
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش