سر میگذارد آسمان بر آستانت
غرقیم در دریای لطف بیکرانت
ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
فرق دارد جلوهاش در ظاهر و معنا حرم
گاه شادی، گاه غم دارد برای ما حرم
توبۀ من را شکسته اشتباه دیگری
از گناهی میروم سوی گناه دیگری
اى بسته بر زيارت قدّ تو قامت، آب
شرمندهٔ محبّت تو تا قيامت، آب
چشم خود را باز کردم ابتدا گفتم حسین
با زبانِ اشکهای بیصدا گفتم حسین
این آستان كه هست فلك سایهافكنش
خورشید شبنمیست به گلبرگ گلشنش