ای خاک ره تو خطّۀ خاک
پاکی ز تو دیده عالم پاک
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
چشمۀ خور در فلک چارمین
سوخت ز داغ دل امّالبنین
فارغ نگذار نَفْس خود را نَفَسی
تا بندهٔ نفس سرکشی در قفسی
گر سوى ملک عدم باز بیابى راهى
شاید از سرّ وجودت بدهند آگاهى
دختر فکر بکر من، غنچۀ لب چو وا کند
از نمکین کلامِ خود حقِ نمک ادا کند