از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت