از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
آهای باد سحر! باغ سیب شعلهور است
برس به داد دل مادری که پشت در است
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
بگذار و بگذر این همه گفت و شنود را
کی میکنیم ریشهٔ آل سعود را؟
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت