از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
زره پوشیده از قنداقه، بیشمشیر میآید
شجاعت ارث این قوم است، مثل شیر میآید
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت