از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
به زیر تیغ نداریم مدعا جز تو
شهید عشق تو را نیست خونبها جز تو
بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
کی رفتهای ز دل که تمنا کنم تو را
کی بودهای نهفته که پیدا کنم تو را
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت