از کار تو تا که سر درآورد بهشت
خون از مژگان تر درآورد بهشت
روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش خاطرات تو را دم گذاشتم
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
ما را نترسانید از طوفان
ما گردباد آسمان گردیم
کمتر کسیست در غم من، انجمن کند
از من سخن بیاورد، از من سخن کند
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
دوباره بوی خوش مشک ناب میآید
شمیم توست که با آب و تاب میآید
گفتم چگونه از همه برتر بخوانمت
آمد ندا حبیبۀ داور بخوانمت