ما خانه ز غیر دوست پیراستهایم
از یُمن غدیر محفل آراستهایم
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود