بیان وصف تو در واژهها نمیگنجد
چرا که خواهر صبری و دختر نوری
خونت سبب وحدت و آگاهی شد
این خون جریان ساخت، جهان راهی شد
هزار حنجره فریاد در گلویش بود
نگاه مضطرب آسمان به سویش بود
علی زره که بپوشد، همینکه راه بیفتد
عجیب نیست که دشمن به اشتباه بیفتد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم