الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم