زینب اگر نبود حدیث وفا نبود
با رمز و راز عشق کسی آشنا نبود
صدای بال ملائک ز دور میآید
مسافری مگر از شهر نور میآید؟
کودکی سوخت در آتش به فغان، هیچ نگفت
مادری ساخت به اندوه نهان، هیچ نگفت
حق روز ازل کل نِعَم را به علی داد
بین حکما حُکمِ حَکَم را به علی داد
عمری به جز مرور عطش سر نکردهایم
جز با شرابِ دشنه گلو تر نکردهایم
در مأذنه گلبانگ اذان پیدا شد
آثار بهار بیخزان پیدا شد
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
بر عهد بزرگ خود وفا کرد عمو
نامرد تمام کوفیان، مرد عمو
دختر خورشید و ماه، زهرۀ زهرا
آن که کرامات او گذشته ز احصا
یاعلیُ یاعظیمُ یاغفورُ یارحیم
ماه رحمت باز رفت و همدم حسرت شدیم