من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
برخاستم از خواب اما باورم نیست
همسنگرم! همسنگرم! همسنگرم! نیست
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر