گفتیم وقت شادی و وقت عزا، حسین
تنها دلیل گریه و لبخند ما حسین
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
کیسههای نان و خرما خواب راحت میکنند
دستهای پینهدارش استراحت میکنند
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت