علی را ذاتِ ایزد میشناسد
اَحد را درکِ احمد میشناسد
سحر در حسرت دیدار تو چون ماه خواهد رفت
غروب جمعهای در ازدحام آه خواهد رفت
پا گرفته در دلم، آتشی پنهان شده
بند بندم آتش و سینه آتشدان شده
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
از سمت حرم شنیدهام میآید
با تیغ دو دم شنیدهام میآید