مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
شب به شب ماه به یاد لب عطشان حسین
میکشد آه به یاد لب عطشان حسین
کسی مانند تو شبها به قبرستان نمیآید
بدون چتر، تنها، موقع باران نمیآید
آسمان بیشک پر از تکبیرة الاحرام اوست
غم همیشه تشنۀ دریای ناآرام اوست
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
نام تو عطر یاس به قلب بهار ریخت
از شانههای آینه گرد و غبار ریخت
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب