ماه پیش روی ماهش رخصت تابش نداشت
ابر بی لطف قنوتش برکت بارش نداشت
جرعه جرعه غم چشید و ذره ذره آب شد
آسمان شرمنده از قدّ خم مهتاب شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
اجازه هست کنار حرم قدم بزنم
برای شعر سرودن کمی قلم بزنم
به نام خداوند بالا و پست
كه از هستیاَش هست شد، هر چه هست...
دیدی که چگونه من شهید تو شدم
هنگام نماز، رو سفید تو شدم