بهار و باغ و باران با تو هستند
شکوه و شوق و ایمان با تو هستند
هرچند که رفتن تو غم داشت، عزیز!
در سینۀ تو عشق، حرم داشت عزیز
این جوان کیست که در قبضۀ او طوفان است؟
آسمان زیر سُم مرکب او حیران است
شهد حکمت ریزد از لعل سخندان، بیشتر
ابر نیسان میدمد بر دشت، باران، بیشتر
دلش میخواست تا قرآن بخواند
دلش میخواست تا دنیا بداند