او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
لحظهاى در خود فنا شو تا بقا پيدا كنى
از منيّتها جدا شو تا منا پيدا كنى
اگر خواهی ای دل ببینی خدا را
نظر کن تو آیینۀ حقنما را
آن که نوشید می از جام بلا کیست؟ حسین
آن که کوشید به یاری خدا کیست؟ حسین
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
يارب از فرط گنه، نامهسياهم چه كنم
گر نبخشى ز ره لطف گناهم، چه كنم
الهی بهر قربانی به درگاهت سر آوردم
نه تنها سر، برایت بلکه از سر بهتر آوردم
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی