او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
نه لاله بوی خوش مستی از سبوی تو دارد،
هزار کاسه از این باغ رو به سوی تو دارد
الا رفتنت آیۀ ماندن ما
که پیچیده عطر تو در گلشن ما
کارش میان معرکه بالا گرفته بود
شمشیر را به شیوهٔ مولا گرفته بود