او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
در راه تو مَردُمَت همه پر جَنَماند
در مکتب عشق یکبهیک همقسماند
در بند اسارت تو میآید آب
دارد به عمارت تو میآید آب
هرگز نه معطل پر پروازند
نه چشم به راه فرصت اعجازند
ای امیر مُلک شأن و شوکت و عزم و شهامت
تا قیامت همّت مردانه خیزد از قیامت