شبی هم این دل ما انتخاب خواهد شد
برای خلوت اُنست خطاب خواهد شد
گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
عطش از خشکی لبهای تو سیراب شده
آب از هُرم ترکهای لبت آب شده
بیا که شیشه قسم میدهد به عهد کهن
که توبه بشکن، اینبار هم به گردن من
این چشمها به راه تو بیدار مانده است
چشمانتظارت از دم افطار مانده است
قحطی عشق آمده باران بیاورید
باران برای اهل بیابان بیاورید
خبری میرسد از راه، خبر نزدیک است
آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است
آنان که مشق اشک مرتب نوشتهاند
با خط عشق این همه مطلب نوشتهاند
ای آنکه نیست غیر خدا خونبهای تو!
خونِ سرشکستهٔ من رونمای تو
باید به قدّ عرش خدا قابلم کنند
شاید به خاک پای شما نازلم کنند
چه شب است یا رب امشب كه شكسته قلب یاران
چه شبى كه فیض و رحمت، رسد از خدا چو باران
دنیای بیامام به پایان رسیده است
از قلب كعبه قبلۀ ایمان رسیده است