هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
چشم دل باز کن که جان بینی
آنچه نادیدنیست آن بینی
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو