سجادۀ سبز من چمنزاران است
اشکم به زلالی همین باران است
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
آورده است بوی تو را کاروان به شام
پیچیده عطر واعطشای تو در مشام
الهی سینهای ده آتش افروز
در آن سینه دلی، وآن دل همه سوز
به نام چاشنیبخش زبانها
حلاوتسنج معنی در بیانها...
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد