سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
چه جانماز پی اعتكاف بر دارد
چه ذوالفقار به عزم مصاف بر دارد