این زن کسی را ندارد تا سوگواری بیاید؟
یک گوشه اشکی بریزد یا از کناری بیاید؟
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
در محضر عشق امتحان میدادی
گویی که به خاک، آسمان میدادی
کاش در باران سنگ فتنه بر دیوار و در
سینۀ آیینه را میشد سپر دیوار و در