حال ما در غم عظمای تو دیدن دارد
در غمِ تشنگیات اشک چکیدن دارد
نه جسارت نمیکنم اما
گاه من را خطاب کن بانو
دل من باز گرفته به حرم میآید
درد دلهاست که از چشم ترم میآید
فخر من نزد عرب این بود دختر داشتم
آیت من بود و در گهواره کوثر داشتم
ای صبر تو چون كوه در انبوهی از اندوه
طوفانِ برآشفتهٔ آرام وزیده