بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
عاشقان را سر شوريده به پيكر عجب است
دادن سر نه عجب، داشتن سر عجب است!
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
رفتم من و، هوای تو از سر نمیرود
داغ غمت ز سینهٔ خواهر نمیرود
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟