غم کهنۀ در گلویم حسین است
دم و بازدم، های و هویم حسین است
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
در تیررس است، گرچه از ما دور است
این مشت فقط منتظر دستور است
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟