گفته بودی که به دنیا ندهم خاک وطن را
بردهام تا بسپارم به دم تیر بدن را
الهی به مستان میخانهات
به عقلآفرینان دیوانهات
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
بشکستهدلی، شکسته میخواند نماز
در سلسله، دستبسته میخواند نماز
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟