گر بر سر نفس خود امیری، مردی
ور بر دگری نکته نگیری، مردی
بیا که عزم به رفتن کنیم اگر مَردیم
بیا دوباره به شبهای کوفه برگردیم
ما دامن خار و خس نخواهیم گرفت
پاداش عمل ز کس نخواهیم گرفت
خدا قسمت کند با عشق عمری همسفر بودن
شریک روزهای سخت و شبهای خطر بودن
شراره میکشدم آتش از قلم در دست
بگو چگونه توان برد سوی دفتر دست؟