قسم به ساحتِ شعری که خورده است به نامم
قسم به عطر غریبی که میرسد به مشامم
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
دست من یک لحظه هم از مرقدت کوتاه نیست
هرکسی راهش بیفتد سمت تو گمراه نیست
سوختی پیشتر از آن که به پایان برسی
نه به پایان، که به خورشیدِ درخشان برسی
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست