با اینکه دم از خطبه و تفسیر زدی
در لشکر ابن سعد شمشیر زدی
تا گلو گریه کند، بُغض فراهم شده است
چشمها بس که مُطَهَّر شده، زمزم شده است
اجل چون سایهای دور و برش بود
و شمشیر بلا روی سرش بود
نازم آن زنده شهیدی که برِ داور خویش
سازد از خونِ گلو تاج و نهد بر سر خویش