با علمت اگر عمل برابر گردد
کام دو جهان تو را میسر گردد
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
تا با حرم سبز تو خو میگیرم
در محضر چشمت آبرو میگیرم
بر ساحلى غریب، تویى با برادرت
در شعلۀ نگاه تو پیدا، برادرت
وقت وداع فصل بهاران بگو حسین
در لحظههای بارش باران بگو حسین
شَمَمتُ ریحَکَ مِن مرقدِک، فَجَنَّ مشامی
به کاظمین رسیدم برای عرض سلامی
از غم دوست در این میکده فریاد کشم
دادرس نیست که در هجر رخش داد کشم